ترکمن صحرا

ترکمن صحرا منطقه‌ای در شمال شرقی ایران است و شهرهای گنبد کاووس، بندر ترکمن، آق‌قلا، مراوه‌تپه، کلاله، سیمین‌شهر، گمش‌تپه، نگین‌شهر، انبار آلوم و داشلی برون، بجنورد، درگز، شهرفراغی، گلیداغ و اطراف تربت جام را در بر می‌گیرد. اکثریت نسبی جمعیت ترکمن صحرا را ترکمنها تشکیل می‌دهند که مردمانی ترکمن زبان و مسلمان(اهل سنت حنفی)هستند.

ترکمن‌صحرا جلگه‌ای رسوبی هموار است که از عقب‌نشینی دریای خزر و تجمع رسوبهای رودهایی نظیر اترک و آق سو به وجود آمده‌است. این جلگه عریض‌ترین بخش جلگه‌های کاسپینی است که شمال استان‌های گلستان و خراسان شمالی را در بر می‌گیرد. از لحاظ موقعیت جغرافیایی این منطقه از مغرب به دریای کاسپین و از شمال به جمهوری ترکمنستان محدود می‌شود که با طول 400 کیلومتر از غرب به شرق گسترده‌است و از مشرق به خراسان و منطقه نیمه‌خشک بجنورد و دره‌گز و از جنوب به کوهپایه‌های جنگلی البرز شمالی محدود است. شیب زمین از جنوب به شمال و از شرق به غرب در امتداد شبکه آبها و رودهایی که به دریای خزر می‌ریزد کاهش می‌یابد.



ارسال شده در توسط یوسف خوش اقبال

تحقیقی‏ در باب میل‏ گنبد و انگیزهء ایجاد آن

دیالمهء آل زیار،از خاندانهای اصیل و نژادهء ایران بودند که با روحیهء ایران دوستی و گرایش به‏ خاندان رسالت دولت مستقلی در شمال ایران‏ تشکیل دادند. در قرن چهارم هجری مرداویج‏ علم مخالفت با خلیفهء عباسی را برافراشت؛ برادرش،وشمگیر،با همین اندیشه مبارزه کرد و به فرمانروایی رسید و پس از وی دو پسرش،بهستون‏ و قابوس به امارت رسیدند.در سال 357 هـ.ق‏ قابوس به جانشینی پدر،به رهبری سلسلهء آل زیار نشست.
اقبال در کتاب خود،«قابوس وشمگیر زیاری»، می‏نویسد:«...درخشانترین عضو خاندان آل‏ زیار،همین قابوس پسر وشمگیر است...و حقیقتا یکی از نمایندگان با فروع تاریخ مملکت ما است.»(1) از او برجی به یادگار مانده که به گنبد قابوس هم معروف است. سعید نفیسی در مقدمهء «قابوسنامه»دربارهء آن می‏گوید:«مهمترین اثری‏ که از قابوس مانده،ساختمانی است که در سال‏ 397 قمری و 375 شمسی،هفت سال پیش از مرگ خود برای قبر خویش بنا کرده و مهمترین‏ ساختمانی است که از سدهء چهارم هجری در ایران‏ مانده و یکی از برجسته‏ترین یادگارهای معماری‏ هزار سال پیش ایران است.این ساختمان... برجی است آجری که اینک به نام «گنبد قابوس» معروف است و در آبادی کوچکی است که به‏ همین نام معروف شده و در 108 کیلومتری بندر شاه است».(2)
این برج به شکل استوانه ساخته شده و بدنهء آن از بیرون ده بریدگی،یا به اصطلاح معماری،«پشت‏ بند»دارد و آن را روی تخت یا صفه‏ای ساخته‏اند با ارتفاع دو متر و هفتاد و پنج سانتیمتر.بلندی برج‏ از کف تا انتهای گنبد مخروطی که روی آن‏ گذاشته‏اند 57 متر است که 17 متر آن را گنبد تشکیل می‏دهد چون این برج را بر روی تپه‏ای از خاک دستی ساخته‏اند که نزدیک 15 متر از زمین‏ گرداگرد آن بلندی دارد،از دور و در میان دشت با شکوه و جلال بسیار به نظر می‏رسد.
گرداگرد این برج و در روی بدنه‏های ده‏گانه‏ آن،به بلندی سه متر از کف ساختمان،کتیبه‏ای در آجر تراشیده‏اند به خط کوفی ساده که هر یک به درازای‏ دو متر و پهنای هشتاد و سانتیمتر است و عبارات آن‏ این است:«بسم اللّه الرحمن الرحیم. هذا القصر العالی للامیر شمس المعالی الامیر بن‏ الامیر قابوس بن وشمگیر،امر ببنائه فی حیاته سنه‏ سبع و تسعین و ثلثمائة قمریة و سنه خمس و سبعین و ثلثمائه شمسیه.»(3)
با اینکه تاریخ‏نویسان و محققان میراث فرهنگی‏ غالبا این ساختمان بلند را قبر قابوس می‏دانند، بعضی از تاریخ نگاران نجوم ایران از روی قرائن‏ پنداشته‏اند که بنای مزبور برای رصدخانه ساخته‏ شده است،زیرا در کاوشهای این بنا از باقیماندهء جسد اثری یافت نشده است.صولت نظام در کتاب«نخبهء سیفیه»(1321 قمری)می‏نویسد: «... مقبرهء قابوس بن وشمگیر هم موافق ثبت‏ تواریخ باید در این گنبد باشد. ولی تاکنون آثاری‏ از مقبره علی الظاهر پیدا نشده و سه سال قبل‏ جهت کشف مقبره کف حالیهء گنبد را به قدر چهارده ذراع کنده‏اند،چیزی معلوم نشده مأیوس‏ گشته،پرکرده‏اند...»(4)
این سند نشان می‏دهد در دورهء قاجار کاوشی‏ صورت گرفته است؛شاید در سالهای پیش از آن‏ نیز کاوشهایی صورت گرفته باشد که شواهدی از آن در دست نیست.
«صولت نظام»در بیان شکل بالای ساختمان، در همانجا چنین می‏نویسد:«...بعد از آن،ده‏ متر هم به شکل مخروطی روی او ساخته شده‏ است و میان آن مخروط هم خالی است...»وی‏ این نکته را به علت خاصی متذکر می‏شود که بعدا به آن خواهیم پرداخت.
در زندگی نامهء قابوس می‏بینیم که وی افزون بر درایت سیاسی به علوم و فنون مختلف آگاهی‏ داشته و در سالهای دور از حکومت به کسب‏ فضایل پرداخته است و 17 سال را به معاشرت و مصاحبت دانشمندان و علما و مطالعهء کتب‏ گذرانده است.از جمله باید گفت که ابو اسحاق‏ صابی مکاتبه و با کوشیار گیلانی معاشر و همنشین‏ بوده است.شمس المعالی غیر از تسلط بر علوم‏ بلاغت و هنر،مقامات علمی دیگری را نیز دارا بوده و مخصوصا در بعضی از علوم زمان،مثل‏ نجوم،دست داشته است.
مراسله‏ای از این امیر فاضل با ابو اسحاق صابی‏ در دست است که طی آن اسطرلاب و ذات الحلق‏ را طلب کرده،همچنین می‏نویسد:«تصور می‏کنم وقتی این نوشته من به استاد (یعنی صابی‏) برسد و بخواند،بگوید بین قابوس گیلانی و اسطرلاب چه نسبتی از انساب هست و چه سببی‏ از اسباب او را به مکاتبه با بلیغ‏ترین نویسندگان‏ واداشته.»و صابی در جواب این جمله‏ می‏نویسد: این«دور افتادهء بعید،همچنانکه بر نزدیکان پوشیده نیست،به تحقیق می‏داند که امیر جلیل شمس المعالی در مرحلهء علم به انواع فلسفه‏ تا آن حد رسیده که افلاطون و ارسطاطالیس‏ نرسیده‏اند،مخصوصا از هیأت آن اندازه بهره‏ گرفته که بطلمیوس و ارشمیدس نیز نگرفته‏اند...»(5)
در کتاب «ذخیرهء خوارزمشاهی» نوشته‏ سید اسماعیل جرجانی مطلبی دربارهء کوشیار گیلانی و قابوس آمده بدین قرار:«مردی بودست به شهر گرگان،از ولایت گیلان،منجم و فاضل‏ او را «کیاکوشیار» گفتندی و به روزگار امیر قابوس،که به شمس المعالی معروف بوده است، و این کیاکوشیار در خدمت او بوده است و به‏ نزدیک او عزیز بوده است و امروز فرزندان او در نواحی قم مقام دارند و علم نجوم برزند(ورزند)، و بنده ایشان را به شهر قم دیده است و اندر دست‏ ایشان کتاب‏ها دید به خط این کیاکوشیار...»(6)
در کتاب «فرهنگ ادبیات فارسی دری» راجع به‏ کوشیار گیلانی نوشته شده است که کوشیار رصدخانه‏ای بنا کرده که به نام وی مشهور است.(7) در عین حال که دربارهء صحت مطلب‏ تردید شده.(8)
با توجه به قرائن شاید بتوان نظر بعضی از محققان و منجمان را راست انگاشت که گنبد رفیع‏ قابوس با نقشه و طرح کوشیار گیلانی تهیه و به‏ دستور قابوس ساخته شده و این بنا همان‏ رصدخانه‏ای است که در کتاب فوق بدان اشاره‏ شده و مکان آن مشخص نگردیده است.
این موضوع فعلا یک فرض است که به تحقیق و کاوش دقیق نیاز دارد.
صولت نظام در«نخبهء سیفیه»دربارهء موقعیت‏ گنبد قابوس و نقشه و شکل و اندازهء آن مطالبی‏ بیان کرده است. این مطلب از کاوش‏های یکصد سال پیش خبر می‏دهد و چگونگی و اندازه‏های آن‏ را از قول مهندس میرزا رضاخان سرتیپ نقل‏ می‏کند:
«گنبد قابوس در نیم فرسخی خرابهء شهر جرجان‏ واقع است،نظیر این گنبد در ایران زمین نیست. در سال هزار و سیصد و بیست که عمدة الامراء النظام میرزا رضاخان سرتیپ مهندس از طرف‏ وزارت جلیلهء خارجه مأمور اخذ اطلاعات‏ سرحدی و کمیسیونی و نقشه‏برداری بوده‏اند به‏ دقت گنبد قابوس را... مساحی کرده‏اند و خود نگارنده‏ [صولت نظام‏] هم در سنهء 1321 که‏ مأمور گوکلان بود. اطلاعات ایشان و خودم را عرضه می‏دارم.
این گنبد عبارت از مناره‏ای به شکل استوانهء مضلع و دارای ده ضلع متساوی و عرض ضلع‏ پنج متر و چهل سانتیمتر است و هر کدام از این ده‏ ضلع مرکب از سه ترک است و هر ترکی دو متر عرض دارد. اکنون چنان می‏نماید که این گنبد در روی تپه واقع است. لیکن مسلم است که این تپه‏ نه طبیعی است و نه مصنوعی،بلکه تپه‏ای است‏ که به واسطهء انهدام ابنیهء دور گنبد به روی هم‏ احداث شده و تقریبا بیست الی بیست و پنج متر ارتفاع این تپه است از سطح زمین.به هر حال، الآن ارتفاع گنبد از روی تپه کلیتا شصت و پنج متر می‏باشد به این معنی که ابتدائا از سطح تپه پنجاه و پنج متر مستقیما بالا رفته و بعد از آن ده متر هم به‏ شکل مخروطی روی او ساخته شده و میان آن‏ مخروطی هم خالی است و روزنه‏ای به سمت‏ جنوب غربی دارد ولی راهش تاکنون معلوم نشده‏ و کسی نتوانسته است برود.آنچه ظاهرا معلوم‏ شده و حدس می‏رود [این است که‏] باید ابتدای‏ گنبد از روی سطح زمین باشد و مقبرهء قابوس بن‏ وشمگیر هم باید در همان سطح زمین و کف گنبد بوده باشد،زیرا که اولا بدیهی است که بنای به این‏ استحکام و عظمت را محال است در روی تپه‏ مصنوعی بنا کنند و تپه طبیعی هم نیست و علامت‏ و آثار ابنیه از چهار سمت و بلکه از همهء نقاط تپه‏ پیدا و آشکار است و در ابنیه داشتن دور گنبد شکی‏ نیست،و ثانیا مقبرهء قابوس بن وشمگیر هم موافق‏ ثبت تواریخ باید در این گنبد باشد ولی تا کنون‏ آثاری از مقبره علی الظاهر پیدا نشده. سه سال قبل‏ جهت کشف مقبره،کف حالیهء گنبد را به قدر چهارده ذراع کنده‏اند،چیزی معلوم نشده مأیوس‏ گشته،پرکرده‏اند و لیکن از قرار معلوم گویا بعدها روسها محرمانه راهی به مقبره پیدا کرده‏اند و اگر حقیقت داشته باشد،البته چیزها و اشیاء نفیسه‏ بدست آورده یا خواهند آورد.(9)
در یادداشتهای «نخبهء سیفیه»به عنوان اصلاح و حاشیه بر متن این کتاب تاریخی،از طرف‏ مصححان این اثر چنین آمده است:
«... در سنهء 1899 میلادی.برابر 1317-1316 قمری یک هیأت روسی تا عمق 75/10 متری وسط گنبد را حفر کردند. نتایج حاصله از حفاری این بود که اولا این تپه مصنوعی است و تا عمق مورد حفاری صاحب زیرسازی از آجر است‏ و احتمال می‏رود که تپهء اطراف گنبد را بعدها به‏ وسیلهء خاک‏ریزی مصنوعی ساخته باشند.ثانیا مسلم شد که نعش قابوس در کف یا زیرزمین این‏ بنا مدفون نشده است و یحتمل جسد وی‏ همان‏گونه که در زمان خودش شایع بود در تابوتی‏ شیشه‏ای با زنجیر از سقف آویخته بوده است‏ مع هذا نه تابوت و نه مقبره پیدا نشده‏اند.(10)
دکتر عباس زمانی در مقاله‏ای که دربارهء این نوع‏ از بناها نوشته‏اند متذکر می‏شوند که شیار تزیینی در آثار تاریخی اسلامی ایران،نمونه‏ای از عناصر تزیینی است که هنرمندان ایرانی بکار می‏بردند و در آثار معماری جلوهء بهتری دارد. محققان و مورخان متذکر شده‏اند که مانند این بنا بجز در ایران وجود ندارد،اما در گوشه و کنار ایران‏ نظیره‏پردازان از سبک این بنا در مدت هزار سال‏ بهره جسته‏اند و آخرین آن بنای مقبره ابو علی سینا در همدان است.این مقاله عبارتی از شاهکارهای‏ هنر ایران می‏آورد که چنین است:«گنبد قابوس‏ مقبره‏ای متعلق به شمس المعالی قابوس وشمگیر آل زیار (403-366 هـ) است.این مقبره اضافه‏ بر قرنیز و مقرنس در ساقه دارای شیارهای آجری‏ با زاویهء زیبا می‏باشد.شیارهایی این بنا سه سطحی‏ است،به این معنی که برجستگی‏ها به صورت‏ منشورهای مثلث القاعده با فاصلهء معین در سطح‏ استوانه قرار گرفته است و سطوح جانبی این‏ منشورها با سطوح بین خود،شیارهای با دو زاویه‏ به وجود آورده است.(11)
با توجه به این موارد،و نگاه به شیارها،بنای‏ مزبور چه رصدخانه باشد و یا برای مقبره ساخته‏ شده باشد،القا کنندهء مفهوم و معنای اساطیری و رمزی هست و نمونه‏ای است از الگوی کلی که آن‏ را «ستون کیهان» می‏نامند. رمزی از محور عالم‏ است. میرچاالیاده در این ‏باره می‏نویسد: «رمز محور کیهان که زمین را به آسمان می‏پیوندد، تقریبا در همهء مکانهای قدسی یافت می‏شود،به‏ صور مختلف،برجهای هرمی شکل ناقوس دار، تیرهای نوک‏تیز،درخت،ستون‏های کلیساها، ستون‏های بنا با شاخ و برگهای نقش‏پردازی‏ شده،بسان ساقه‏های صاف و کشیدهء درختان‏ جنگلی به سوی طاقی که به بخش‏های مختلف‏ تقسیم،و گاه نقش‏پردازی شده است،سر می‏کشند. مناره‏های مساجد مسلمانان،و در آسیا معابد و ابنیهء دینی برج مانند و چند طبقه به شکل‏ هرم که در حول محوری مرکزی بنا شده و طبقات‏ مختلفشان به سوی آسمان قد می‏کشند،ایضا یادآور ستون کیهان‏اند.(12)


ارسال شده در توسط یوسف خوش اقبال

- چاودور 2- ارساری (ارزاری) 3- آل علی 4- قره 5- سالور 6- ساریق 7- تکه 8- گوگلان 9- یموت

یموت
یموت ها از نسل یموت، فرزند قلمی فرزند بردی فرزند اغورجیک هستند. یموت دارای سه پسر به نام های قتلی تمور، جد مشترک یموت های گرگان و اوتلی تمور، جد مشترک یموت های خیوه و اوساق بود. یموت هایی که در ایران زندگی می کنند از یموت های گرگان هستند.
یموت ها به دو دسته چمور و چاروا تقسیم می شوند. چمور یا کشاورزان قبیله مقر ثابتی دارند و چادر های خود را به ندرت انتقال می دهند و اگر انتقال بدهند، در حدود معین است.
چاروا یا بادیه نشین، بنا بر فصول سال محل چادرشان را تغییر می دهند تا برای گله و اسب و شتر خود چراگاه پیدا کنند، چارواها چون در محل ثابتی توقف نمی کنند و غالبا دور از یکدیگر زیست می کنند. معمولا در طرف شمال در حدود اترک به سر می برند و غالبا به خاک روسیه می روند ولی باز به گرگان و نواحی اترک بر می گردند تا محصولشان را درو کنند و در زیرزمینها انبار کنند. یموت ها اکنون در صحرای گرگان، حدود استرآباد و برخی در خوارزم ساکنند.

یموت
- جعفربای - یارعلی
- جعفربای - نورعلی
- آتابای

جعفری- یارعلی:
1- انق توماچ 2- ایری توماچ 3- چوگان 4- پورقاز 5- آق 6- کل 7- کوسلی 8- قزل 9- سقالی

جعفربای- نورعلی:
1- کم 2- کر 3- کرد 4- قرنجیک 5- پانق 6- ایگدر 7- کلته 8- اقورجلی

آتابای:
1- صحنه 2- سقّی 3- یامپی 4- ساریجه لی 5- کسه 6- محمد انلق 7- کسه حلقه 8- دوگونجی 9- طعنه 10- قنقرمه 11- قولّر 12- قراداشلو

گوگلان
بنا به روایت، گوگلان ها در موقع حمله مغول، قای نامیده می شدند که مشتق از نام قای خان پسر گون خان، پسر اغوز خان پسر قراخان مشرق است.
در زمان پادشاهی سلاطین سیمجور، آنها به سرزمین کنونی کوچانده شدند. بعد از ویران کردن مشهد و متفرق ساختن سکنه آن بعضی از یموت های ایگدر و بهلکه در نزدیکی خرابه های آنجا رحل اقامت افکنده، ناچار بودند که از آب باتلاق بیاشامند، زیرا که مسیر نهر اترک را در نزدیکی چات بوسیله سد بسیار محکمی تغییر داده بودند، در ساختن این سد قیر و سرب زیاد بکار بردند. ترکمن ها تلاشهای بیهوده ای برای خراب کردن سد می کردند. در روایات آمده است که مردی سوار بر اسب لنگ خاکستری نزد ترکمن ها آمده بود. این شخص ناشناس به آنها گفت که آتش فروزانی در پشت سد روشن کنند تا سرب و قیر آب شده بعد با نیزه های خود سنگ ها را تکان دهند تا آب سد جاری شود و سپس می توانید سد را در هم بشکنید. ترکمن ها این مرد سوار بر اسب را که سرسبزی برای آنها آورده بود به اختصار گوگلان می خوانند.

گوگلان
1- چاقر 2- بیگدلی 3- قایی 4- قره بالکان 5- قوروق 6- بایندر 7- یانگاق 8- گرقز 9- زن گریق 10- آی درویش


سالور
طایفه سالور نظر به قوت و غلبه سایر قبایل به جهتی دیگر در هیچ جا مرتع و مکان مخصوصی نداشته اند و به طور اضطرار در چهارجو و برخی اراضی خشک ترکستان گذران می کردند، تا آنکه اندک اندک خود را به خراسان کشیده به اتفاق ایل ساروق در پایین رودخانه مرغاب در مرو زندگی می کردند. سالورها در ترکمنستان زندگی می کنند و گروهی از آنها در خراسان نیز ساکن اند.

سالور
- یلواج
1- یاشن 2- تیشی 3- سفر 4- اردو خوجه

- قهرمان
1- علم 2- گرجیکلی 3- بی بلاغی

- آنا بولاغی
1- یادشی 2- بخارا 3- باقاشت لوره 4- تیمور

ساریق
سالور غازان بابا ترکی دلیر و صاحب شوکت بوده است به همین جهت به دست بعضی از عشایر ترکستان که با او طرف معامله بوده اند، کشته می شود. از او چار پسر به نام های ارسای، سالور، یموت و تکه باقی می ماند.
پسران چهارگانه در مقام خونخواهی پدر برآمده با قبایل ترکستان جنگها کردند و دختری از طایفه اوزبک به اسیری آورده و او را برای تکه عقر بستند و از تکه پسری به نام یالقامش متولد شد که جد طایفه ساروق محسوب می شود. (ساریق ها از ترکمن های ایران نیستد.)

ساریق
- خراسانلی
1- بدنگ 2- خجالی 3- قزل 4- حسینعلی

- بیراج
1- قانلی باش 2- قولجا 3- شوجان

- سوخته
1- تاپیر 2- موماتاق 3- کرد 4- قدیر

- آلاشا
1- خجک 2- بقاجا 3- حسین قره 4- سعد 5- اقنسیز

- هرزقی
1- یرقی 2- جانی بک 3- قرما 4- جاتان 5- جایاقی

تکه
تکه سه پسر داشته اقتمش، تقتمش، یالقامش. اولاد اوقتمش و تقتمش اکنون در مرو و آخال مسکن دارند و یالقامش، اسم اصلی اش ساروق است که به علت زردی چهره به این اسم معروف گردید و اولاد او نیز به ساروق مشهورند.
تکه ها نیز مانند یموت ها گروه گسترده یی هستند و به دو بخش تکه های خیوه و تکه های آخال معروف هستند که تکه های ساکن ایران از تکه های آخال هستند.

تکه
- اقتمیش
1- قلت شو 2- سلطان سیز 3- سیجمز 4- قره احمد

- بخشی
1- کرساغری 2- آلاجا گوز 3- تاشا جاک آق صفی 4- گوه 5- مارسی 6- ذاکر 7- قاضی لر 8- پررنگ- قپاز

- تقتامیش
1- برق برون امان شاه 2- گوگچه بیک 3- قره 4- قنگوری 5- خار 6- یوسف 7- جازی 8- آریق قاراجا

ارساری
ارساری ها در سواحل رود جیحون در محلی که مشهور به لب آب است سکونت داشتند و زمانی نزد امام بخارا خدمت می کردند.
ارساری ها نیز ترکمن هایی هستند که در ترکمنستان زندگی می کنند.

قبایل مقدس
قبایل مقدس خود را فرزندان خلفای راشدین می دانند و به چهار گروه خوجه، آتا، شیخ و مختوم تقسیم می شوند.

گوگلان، آل علی به جلگه های اطراف کوپت داغ کشیده شدند. اندکی بعد ترکمن های ساریق، ارساری و سالور به جلگه های اطراف قوچان و بجنورد روی آوردند. در همان ایام تکه و یموت نیز به سمت شمال خراسان و رود اترک آمدند و این کوچ و مهاجرت تا امضای قرارداد مرزی آخال بین ایران و روسیه ادامه داشت. (1881 میلادی)


ارسال شده در توسط یوسف خوش اقبال

 

مجموعه گورستان و زیارتگاه خالدنبی در یک منطقه کوهستانی و در فاصله 90 کیلو متری شمال شرق شهرستان گنبد کاووس و 55 کیلو متری شمال شرق شهرستان کلاله و 6 کیلومتری روستای گچی سو – نزدیک آی تمر از توابع بخش مراوه تپه و بر فراز قله کوه گوگجه داغ واقع شده است.
قله کوه گوگجه داغ که در بین مردم به قله « قدرت» نیز معروف است، حدود 700 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. رشته کوه گوگجه داغ از مشرق به کوه های بابا شملک و از شمال و غرب و جنوب به هزار دره اطراف پیوسته است.
راه ارتباطی زیارتگاه خالد نبی کوهستانی بوده، ولی از طریق کلاله و تمرقره قوزی تا آن محل راه دشواری نیست. بدلیل دوری راه و فقدان وسیله نقلیه و کمبود تسهیلات رفاهی در محل و همچنین گرمای شدید تابستان و سرمای زمستان، بهترین زمان برای انجام دینی و زیارت ماه های فروردین و اردیبهشت است.
در نزدیکی و پایین تر از بقعه خالد نبی، بقعه های عالم بابا و چوپان عطا و دره ای بنام پنج شیر و همچنین چشمه خضر دندان قرار دارند. طبق روایات رایج بین اهالی، عالم بابا پدر همسر خالد نبی و چوپان عطا، شبان خالد نبی یا یکی از اولیای گمنام و یا یکی از همرا هان وی بوده است، که همگی آنها مورد توجه واحترام ترکمن ها می باشند.
در قسمت شرق بقعه چوپان عطا و پیوسته به آن و بر روی یک رشته تپه ماهورهای خاکی که ارتفاع آنها به مراتب کمتر از ارتفاع محل مرقد خالد نبی است، گورستان عظیمی دیده می شود که حدود 600 سنگ مزارهای استوانه ای تا ارتفاع حداکثر 2 متر در آن دیده می شود

گورستان و زیاتگاه خالدنبی

 


ارسال شده در توسط یوسف خوش اقبال

امامزاده آق امام
آق امام نام امام زاده ای است در بالای تپه ای گنبدی شکل به ارتفاع 3000 متر به نام کوه آق امام در شمال شرقی شهر آزادشهر ، این مقبره متعلق به محمدبن زیدبن اسماعیل علوی ( 282- 270 ه.ق ) است که دومین امیر مقتدر ، فاضل و نیکو سیرت علویان طبرستان و گرگان قدیم می باشد. این امام زاده از شمال به جاده ی بین المللی آزادشهر – مشهد و روستای ترکمن نشین قزلجه و از جنوب به روستای نوده و از مشرق به روستای سیدآباد نیلی و از غرب محدود به زمین های زراعتی است. این منطقه به صورت کوهی منفرد از سلسله جبال البرز است که در هنگام ورود اسلام دارالمرز نامیده می شد و شاخه ای از مسیر کاروانی جاده ابریشم از این ناحیه می گذشت و ارتباط سکنه این نواحی با جنوب ایالت قومس ( کومش ) شاهرود و دامغان مرتبط می شده و به دروازه گرگان مشهور بوده است.

ارسال شده در توسط یوسف خوش اقبال
   1   2      >